جدول جو
جدول جو

معنی مجش گاه - جستجوی لغت در جدول جو

مجش گاه
جای قدم زدن، قدم گاه، تفرجگاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجلس گاه
تصویر مجلس گاه
نشستنگاه، محل انجمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جشنگاه
تصویر جشنگاه
جای جشن، مجلس جشن، جایی که در آن جشن بگیرند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لِ)
محل انجمن و محفل و مجمع. (ناظم الاطباء) ، بزمگاه. جای ضیافت و مهمانی:
می دینارگون چون آب حیوان باد بر دستت
که مجلس گاه تو خرم چو نزهتگاه رضوان شد.
امیرمعزی
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / زِ)
عضو مدرک مزه. محل درک طعم. محل درک مزه:... و نفقۀ مزه را به مزه گاه طعامت نرساند و کسوۀ دانشت (و) عقل و تدبیر ندهد برهنه مانی. (معارف بهأولد چ 1338 ص 49)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جای حج گزاردن:
بر گنگ و حجگاهشان تاختند
بر آن آب گنگ اندرانداختند.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
خانه ششم نرد که برای برگرفتن یک مهره از آن شش خال کعبتین باید. (یادداشت مؤلف). شش خان: امیر دو مهره در ششگاه داشت و احمد بدیهی دو مهره در یک گاه. (چهارمقاله). رجوع به شش خان و شش خانه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جای مشت بازی و جای مشت زدن:
به مشتگاه و به کشتی گه و به پیچیدن
فراز لب لب جوی محله چون لبلاب.
خاقانی (دیوان ص 54)
لغت نامه دهخدا
نشستنگاه مجلس: می دینار گون چون آب حیوان باد بر دستت که مجلسگاه تو خرم چو نزهتگاه رضوان شد، (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجلس گاه
تصویر مجلس گاه
نشستگاه نشستنگه
فرهنگ لغت هوشیار
یار گاه جای مدد محل کمک: هر سینه ای که بعزت اسلام آراسته گشت: مددگاهی از نور سنت آن اسلام را پدید کرده آید
فرهنگ لغت هوشیار